زندگی رسم خوشایندی نیست
زندگی اجبار است لاجرم باید زیست
قاب عکسی است پرازگردوغبار
لب آن طاقچه فرسوده
نه زدایم زبرش خاک فراموشی را
نه به یادش هستیم
بالجن زارپراز رنگ وریا
با دلی فاسد و بد بو
نگهی سرد و خمار
زندگی مرگ شقایق هایی است
خون نفرت زتنش می جوشد
بوسه ی مرگ به لبهای شیاطین شرور
لذت راندن آدم زبهشت
زندگی لذت نابودی یک پروانه
مرگ شب تاب پر ازخاموشی
هرکجا هستم با تو باشم
آسمان شب زده ی غمبار است
اشک خونین تنفر به زمین می بارد
آسمان دیوار است
عاقلان سر مستند مردگان دیوانه
عاشقانی شیدا
برسر گور وفا بی جهت می رقصند
زندگی جز این نیست
زندگی اجبار است لاجرم باید زیست
به نام آنکه اگر حکم کند همه مجکومیم
سلام
شعر زیبایی بود فک کنم از سهراب بود نه؟
تحصیلات؟ کار؟ علایق؟
ممنونم.این شعر از یکی از دوستانم بود
تسلیم مطلق بفرمان
حضرت حق سبحان م الله آقا ابراهیم میرزایی
تنها راه نجات آدمیان است